آسمان ، یکپارچه شعر بود یکپارچه ، سرود و از سیل آسمان در دامن پارهshy پاره زمین می بر پا بود ۞۞۞۞۞ هرگز مراسمی بدان پایه پر شکوه تاریخ مختصر زندگی مفصل بشر بیاد نداشت سکوت بود اشک صامت و عصیان اندوه در یک مراسم پرشکوه ۞۞۞۞۞ آنکه مرده بود نه آنچه مرده بود ، مردهshy تر از آن بود که بتوان بار دیگر به آن جان داد و تابوتش با عظمت تر از آن سنگین تر از آن که بتوان از جایش تکان داد ۞۞۞۞۞ و همه آنها که بر سر تابوت اشک می ریختند با زبان مخصوص خودشان از خدای خودشان خواستند تا در حمل کردن تابوت به آنها کمک کند ۞۞۞۞۞ اولین بار بود که خدا بندگانش را مشمول لطف الهی نمی کرد برای اینکه در تک تار آن تابوت در موجی سیاه از اقیانوس ته کشیده ابدیت یک سکوت بلافصل ترین مظهر عظمت الهی ، خفته بود و آنها که میگریستند او را کشته بودند و خدا هیچ نگفته بود ۞۞۞۞۞ و همه آنها که میگریستند خوب میدانستند که پس از کشتن آنچه کشته بودند دیگر هیچ نیستند ۞۞۞۞۞ اشک اندوه سکوت و یک تابوت ۞۞۞۞۞ کتاب را کشته
آخرین مطالب
آخرین جستجو ها