آسمان ، یکپارچه شعر بود . . .
یکپارچه ، سرود . . .
و از سیل آسمان - در دامن پارهshy; پاره زمین -
می بر پا بود . . .

۞۞۞۞۞
هرگز مراسمی بدان پایه پر شکوه
تاریخ مختصر زندگی مفصل بشر بیاد نداشت . .
سکوت بود . .
اشک صامت
و عصیان اندوه :
در یک مراسم پرشکوه . . .
۞۞۞۞۞
آنکه مرده بود . .
نه . . .
آنچه مرده بود ، مردهshy; تر از آن بود
که بتوان بار دیگر به آن جان داد . .
و تابوتش با عظمت تر از آن . .
سنگین تر از آن
که بتوان از جایش تکان داد . . .
۞۞۞۞۞
و همه آنها که بر سر تابوت اشک می ریختند :
با زبان مخصوص خودشان
از خدای خودشان خواستند تا در حمل کردن تابوت
به آنها کمک کند . . .
۞۞۞۞۞
اولین بار بود که خدا بندگانش را مشمول لطف الهی نمی کرد . . .
برای اینکه :
در تک تار آن تابوت
در موجی سیاه از اقیانوس ته کشیده ابدیت یک سکوت
بلافصل ترین مظهر عظمت الهی ، خفته بود . . .
و آنها که میگریستند او را کشته بودند . . .
و خدا - هیچ نگفته بود . . .
۞۞۞۞۞
و همه آنها که میگریستند . . .
خوب میدانستند که پس از کشتن آنچه کشته بودند . . .
دیگر هیچ نیستند . . .
۞۞۞۞۞
اشک اندوه . . .
سکوت . . .
و یک تابوت . . .
۞۞۞۞۞
کتاب را کشته بودند . .
کتاب مرده بود . . . !

بر تابوت کتاب . . .

۞۞۞۞۞ ,تابوت ,کتاب ,بودند ,کشته ,سکوت ,کشته بودند
مشخصات
آخرین مطالب این وبلاگ
آخرین جستجو ها